تحلیل اسطوره‌شناسی منظومه‌ی «گیشه دمرده»


تحلیل اسطوره‌شناسی منظومه‌ی «گیشه دمرده»

روایت منظومِ یک افسانه محلی از زنده یاد شیون فومنی

(مهری شیرمحمدی)

اشاره :

سال گذشته در همين تارنما وعده ي نقدي از آثار شيون فومني را به قلم سركار خانم مهري شيرمحمدي › غير گيلاني مقيم گيلان داده بوديم و در آن يادداشت يادآور شده بوديم كه اين اولين بار است شعر گيلكي از زاويه ي ديد دگر منتقدان قرار مي گيرد. شيوه ي نگاه اين منتقد محترم ستودني ست. امروز اين تحليل جامع و با ارزش چند ماهي ست در دسترس علاقه مندان به آثار ادبيات اقوام ايران قرار گرفته است . مانيز لازم ديديم با بهره گيري از قلم اين بانوي معاصر ، نقد مورد نظر را در اختيار بازديدكنندگان فهيم مان قرار دهيم :

میر احمد فخری نژاد متخلص به « شیون فومنی » به سال ۱۳۲۵ هجری خورشیدی در شهرستان فومن گیلان دیده به جهان گشود. وی تحصیلات ابتدایی را در فومن و رشت و تحصیلات متوسطه را در کرمانشاه سپری نمود و پس از اخذ مدرک دیپلم ، به استخدام آموزش و پرورش مازندران درآمد.شیون از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۶۲ کارمند اداره ی آموزش و پرورش استان گیلان و از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۷۶ دبیر ادبیات مدارس رشت بود.عمده ی شهرت شیون فومنی به سروده های گیلکی اش است که با ملودی و آهنگ های بومی و محلی ارائه گردیده و طرفداران بیشماری پیدا کرده است.می توان گفت از میان ادیبان گیلانی ، شیون ، اولین شاعری است که آثار گیلکی اش با ابتکار خاصی بر روی نوار ضبط گردیده است و از این نظر اشعارش جزو ادبیات گفتاری و شفاهی به شمار می آید.اعتراض از مشخصه های شعر شیون است و لابه لای اشعار شیون، اعتراض موج می زند: اعتراض به ظلمی که در لایه لایه اجتماع تنیده، از ظلم اربابان و حاکمان، ظلمی که مردم در حق خود وطبیعت روا می دارند و… .

شیون با همان علاقه ای که به آداب و رسوم و فرهنگ گیلان دارد ، باورها و داستان های محلی را در قالب منظومه های روایی به گیلکی می سراید. یکی از این منظومه های به یاد ماندنی ” گیشه دَمَردَه ” است. که در پنجمین کاست از مجموعه «گیله اوخان» منتشر شده است.گیشه دمرده افسانه ای است قدیمی که کهنسالان سینه به سینه برای جوانترها نقل کرده اند. داستان حزن انگیز عروسی که در روز جشن، پیش از آنکه به خانه بخت برود، در آب رودخانه غرق می شود. شیون پس از روایت داستان، اعتراض می کند به مردمی که چوب جنگل را تخت استراحت خود می سازند و از تعمیر پل چوبی رودخانه غافلند و تاوان این کاهلی را تازه عروس می دهد.طبق افسانه محلی، عروسی را سوار بر اسب می کنند تا در میان هلهله و شادی مشایعت کنندگان، به خانه داماد برند، هنگامی که از رودخانه عبور می کردند، پل چوبی رودخانه فرومی ریزد و عروس به آب افتاده، ناپدید می شود و به قول شیون انگار سوزنی است که در آب ناپدید شده است.به یاد این شوربختی، مردم روستا از آن پس نام رودخانه و آن روستا را « گیشه دمرده » می گذارند.در لهجه گیلکی گیشه یعنی عروس و عروسک و دَمَردَه یعنی مرده و گیشه دمرده یعنی عروسی که در آب غرق شده و مرده است.« گیشَه دَمَردَه» نام رودخانه ای است در سیاه سَل (استخرسیاه =سیاه اسطلخ) و « گیشه دمرده» دهکده ای است که در پنج فرسنگی شمال شرقی رشت، بین راه خمام و انزلی قرار دارد.

شیون این افسانه را در قالب مثنوی بسیار زیبایی سروده و در خلال اصل ماجرا، بسیاری از آداب و رسوم قدیم گیلان در زمان گیشه بری یا همان عروس بران را نیز توصیف کرده است.برای کوتاه شدن کلام آن ابیات از منظومه را که با موضوع مقاله مرتبط است-یعنی نمادهای اسطوره ای دارد- به عنوان شاهد مثال آورده می شود . شیون در ابتدای منظومه از ناسازگاری زمانه و سرنوشت سخن می راند و به عنوان تمثیل ماجرای عروسی را تعریف می کند که در اوج شادی در رودخانه غرق می شود و داماد در فراق او دیوانه می شود.شاعر ابتدا آدرس روستا و رودخانه را می دهد و رودخانه ای را توصیف می کند که با پیچ و خم فراوان شبیه ماری است و آب فراوان آن، با خروش و فریاد به دریا می ریزد:

گیشه دمـرده ایتا رودخانه یـه رشت سـیـا ایـستلخـانـه یـه

قــدیـمی ایام تـفاق دکـفـته ا آتش و کهنه رواق دکفته

رشت کی خایی بیشی هاتو انزلی سه رایی یه خوماما بی ماطلی

دگـردی شی تازه بساخته جــاده خوشکه بجار فانرسه بی، پیاده

سه چار تا دوکان دینی سیمکاسره گیشه دمرده دو قدم اوشتـره

بی پیچ واپیـچ مـار مـانستـان داره جـولفه جـگافت فراوان داره

آبکـی آیـه هـاتـو بـه زردکـارپـا قراب قراب آبه کی شه به دریا

جشن عروسی در یک شب پاییزی است :

آدم چـوم ایـشتاوه آرسـو دیـبـه قــدیـم ایـم ایـتـا پـاییز شـبـه

پس از آن، توصیف مجلس و جشن عروسی شروع می شود: از لباس داماد و محتویات خنچه و پیشکشی های عروس، تا طرز برخورد میهمانان هر دو طرف. و شیون می گوید اگر رسم و رسومات عروس بران رعایت نشود؛ شگون ندارد:

اَشـان هَـمـش رسـم عروسی شـبه شـگـون نـاره اگـه موراعات نبه

زمانی که داماد برای بردن عروس به خانه پدر عروس می رود ، پدر داماد گاوی را پیشکش به عروس می دهد و عروس باید طبق آداب خاصی ریسمان گاو را بگیرد:

تازه اشـان هیچ، خو بداشته لیـشه پیشکشی زاما پئر فادا خو گیشه

وختی جه اسب بی جیر آیه سنگلاخ عروس وا دسمال تاوده گاو شاخ

بازین زاما پئر واسی بی دم و سس گـاو لافـنـدا فـاده گـیشـه دس

پیش از آنکه عروس سوار اسب داماد شود باید سه بار دور تشت آب بگردد پس از آن فامیل عروس داخل تشت آب سکه می اندازند و این سکه ها نصیب مشاطه گر عروس می شود و آب طشت را نیز به قصد تبرک و تیمن در زمین های امامزاده می پاشند:

گیشه کورند اسب سر سوار بو زامایا راقچین اون چاروادار بو

عروس واسی پا ننه پله جورا سه وار بگـرده طشت آب دورا

عروس آدم نفران بعد ازون سکه تـصدق دوکونید او درون

طشت پولا پیشانی واچینا فادید آبـا ولـی بـقـعـه زیمینا فادید

پس از آن عروس راهی خانه بخت می شود اما غافل از نامردی زمانه:

هاتـوکی پـوردا فارسـه فانرسه عـروس پـیـمانه به آخـر رسـه

تخته طلایی پورد به چک چک ایه سرسوم یکو اسب پدر سک ایه

گیشه کی نیشسته بی هوا اسب سر واسـرا بـه جولفه جیگا ناخبر

اینگار کی سوزن دکفته دریـا مـئن اون آثـار نـمـانه دونیـا مـئن

آویـرا بـه هـو پــر پــا مـیـیـانـه هرکی خورا یا گیره شـه بخانه

گـیـشه اوخان آب مـره دورابـه زاما واگردان کونه پاک تورا به

عروس که ناخبر بر اسب داماد سوار بود با شکسته شدن تخته پل (= پورد) در آب می افتد انگار سوزنی است که در آب دریا افتاده فورا ناپدید می شود همراهان عروس انگار نه انگار که اتفاقی افتاده و هرکس راه خانه خود را در پیش می گیرد و آن را بلای آسمان می بینند چراکه بعد از آن واقعه بارش آسمان شروع می شود فردا نیز همچنان بارش شدیدتر می شود بارانی شر شر انگار که آسمان خون می گرید:

خَـلـقَ خـیالَـه آسمــانَ کـارهَ وارش واخون فوشوستن بباره

فردا روزه وارش کونه شورراشور وارش کی نه آسمان خونا شور

داماد در فراق عروس خود دیوانه می شود و هفته ها، ماه ها و سالها بر لب رودخانه به دنبال عروس خود می گردد و رفتارش مایه تمسخر مردم و کودکان می گردد.

مردم او را می بینند که دیوانه وار بر آب رودخانه فریاد می زند: بایست صدای پای گیشه من می آید. اما رودخانه موج می زند و می رود انگار نه انگار که عروس کشته است:

بـئس بیدینم می گیشه پـا صدایـه روبار ولـی تـام تولا زه به رایـه

اکول اوکول آب زنه موشته موشته اینگار نه اینگار کی عروس بوکوشته

پایان منظومه، ۷ بیت است و نتیجه ماجر:

تی دنده نرم می چوم چهار تا برار چره سیا وانبـه امــی روزیـگـار

تا امـی جـنگل چـوبـه تختخاب واستـی دیمیرانه امــی گـیشـه آب

تخته بتاشتیم امی ره پورد نوبو تنگ امی شین هی جوری خورد نوبو؟

قومارخـانـه تانستی کـیـشه ببه قــصـر طــلا گـاو و گامیـشه ببه

اما نوبوستی ایتا چوب خوردابه گـیـشه دمــرده آب سـرپـوردابه

گیلان چـارگـوشه روبار کـناره گـیـشه دمـرده ایـتا از هـیـزاره

گیشه نا کی دمرده هیکس نانست! آب خو مره ببره هیکس نانست!

شیون در پایان تاکید می کند که چهار گوشه گیلان رودخانه است و این ماجرایی که روایت کرده تنها یکی از هزاران عروسی است که در رودخانه غرق شده است و معلوم نیست تاکنون چند گیشه در رودخانه های گیلان ناپدید شده اند و دیگران از آن خبر ندارند.روایت گیشه دمرده بر پایه اسطوه طلب آب از الهه آب یعنی آناهیتا قرار دارد. سمبل های این اسطوره در نمادهای زیر قابل تفسیر است:

- نام رودخانه و دهی که این افسانه از آن برخاسته، گیشه دمرده نامیده می شود؛

- پیش از رفتن به خانه بخت عروس باید سه بار به دور طشتی پر از آب بگردد؛

- اطرافیان به عنوان صدقه و تبرک سکه بر آب بریزند؛

- آب تبرک شده بر زمین امامزاده پاشیده می شود؛

- پدر داماد گاوی را پیشکش به عروس می دهد؛

- عروسی در یک شب پاییزی اتفاق افتاده است؛

- عروس هنگام عبور از یک تخته پورد به آب می افتد؛

- آسمان نیز قهرش گرفته و تا چند روز بارانی است که شر و شر می بارد؛

- چهارگوشه گیلان پراست از رودخانه هایی که گیشه های زیادی در آن غرق شده اند و کسی ازآنها خبر ندارد.اما اسطوره و نمادهای اساطیری یعنی چه؟ در باب تعریف اسطوره از ریشه و واژه شناسی گرفته تاکاربردهای فرهنگی آن در عصر حاضر صدها کتاب و مقاله نوشته شده است و تعریف آن خود مقاله ای جداگانه می طلبد. اما بطور خلاصه اسطوره را اینگونه می توان تعریف کرد: اسطوره، نوع نگاه مینوی انسان های نخستین به عناصر طبیعت است. « اسطوره پلی است میان انسان عصر اساطیری و پدیده های جهان پیرامونش که از طریق ذهنی پیوند او را با جهان برقرار می سازد و به صورت بنیادی عقیدتی در پیوند با آیین ها، رفتارها، اخلاقیات و مقررات نظام سنتی اجتماعی و خانوادگی، انعکاسی خارجی و عینی می یابد.» (بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، ص: ۳۷۲)

برخی مردم شناسان نظیر فریزر و هریسون نیز اسطوره را برگرفته از زندگی آیینی مردم می دانند: « اسطوره در اساس عبارت از تحلیل استدلالی امری در طبیعت نیست بلکه کوششی است تا عمل کردن به آیین ها و جریان پیچیده و بغرنج آنها را مفهوم و قابل قبول سازد. در واقع این کار ویژه و مهم بر عهده اسطوره قرار می گیرد تا حقیقت کلی یک فرهنگ را که بنیادش در رفتارهای آیینی است، بیان کند. اسطوره ممکن است در طی ایام از محتوای آیینی خویش بدور افتد، ولی هرگز در اصل از آیین بدور نیست.» (همان، ص: ۳۶۲)

اما این افسانه محلی- که بعدا خواهیم دید تنها مربوط به روستایی در خمام نیست- چه ارتباطی با اسطوره دارد؟ افسانه ها مرز لغزانی با اساطیر دارند. در حقیقت افسانه ها بازمانده تباهی گرفته روایت های اساطیری در اعصار گذشته هستند که بر اثر پدید آمدن تحولات اجتماعی، نقش اسطوره ای و مقدس بودن خود را از دست داده اند. بسیاری از افسانه های محلی که هم اینک از تقدس تهی گشته اند؛ به صورت روایت شفاهی در فولکور مردم به حیات خود ادامه می دهند. مهمتر اینکه علت عمده حفظ این افسانه ها، خویشکاری و نقشی است که در جامعه برعهده دارند و عمدتا نقش اخلاقی و یا پند و اندرز در یک گروه اجتماعی را می پذیرند. در پایان این افسانه نیز شیون متنبه می سازد اعضای گروهی (اهالی روستا)را که چوب درختان را بستر راحت خود می سازند اما پل چوبی روستا را تعمیر نمی کنند و همین را علت بروزحادثه ناگوار می داند. انسان های نخستین اندیشه های ماورایی خود را – به دلیل قداست آن- نسل به نسل به آیندگان انتقال می دادند این اندیشه گاه در قالب داستان و افسانه و گاه در شکل آیین ها و مناسک فردی و اجتماعی بروزیافته و نسل در نسل به ما رسیده است. گذر زمان روایت های نخستین را شاخ و برگ می دهد و گاه یک روایت چنان تغییر می یابد که از اصل خود منحرف می شود. وقتی ریشه داستان دنبال می شود با اندکی تغییر همان بن مایه یعنی تقدس عناصر طبیعت و درخواست آرزوها از طبیعت مشاهده می شود و این بن مایه در اساطیر ایران و سایر ملل نیز دیده می شود.انسان نخستین بیش از زمان ما به طبیعت احترام می گذاشت زیرا تمام عناصر طبیعت را صاحب جان می دانست. جان گرویی عناصر طبیعت یکی از مشخصه های اصلی اسطوره های بین النهرین، آسیای غربی و به تبع آن اساطیر هندو اروپایی است. بسیاری از آیین های مقدسی که بر محور عناصر طبیعت می گردد؛ ناشی از همین اندیشه جاندار بودن طبیعت است.

انسان عصر باستان یقین داشت که قادر است با انجام یک سری اعمال مقدس و آیین های جادویی نیروهای حاکم بر جهان را تقویت یا تضعیف نماید. آیین های آورنده باد و باران(مراسم های آب پاشان، چمچه خاتون و…) و افزایش نورخورشید در زمستان(چهارشنبه سوری، جشن سده، یلدا) که همراه با جشن و سرور انجام می شود، عمدتا جنبه مقدس و دینی داشت و اعضای گروه تلاش داشتند با تلقین به طبیعت به خواسته خود برسند.تقدس آب در سراسر ایران دیده می شود اما آیین ها و باورداشت های فرهنگی پیرامون آن در هر منطقه متفاوت است. نیاکان ما برای هرکدام از مظاهر طبیعت ایزد یا ایزدبانویی تصور می کردند که اهورامزدا(= خدای ایران باستان) را در اداره جهان یاری می دهد. یکی از آن ایزدبانوان پرقدرت اَناهیتاست که قدمت آن به پیش از ظهور زردشت می رسد.اَناهیتا در اوستا، به صورت « اَرِدویسُورَ اَناهید» آمده است. اردوی در اصل نام یک رودخانه افسانه ای است و در لغت به معنی «پربرکت و حاصلخیز» است. سُورا صفتی است برای اردوی و به معنای نیرومند، اَ پیشوند نفی و همراه با ناهید به معنی بی عیب و پاک و پاکیزه که در فارسی ناهید شده است.

« در واقع، اردویسور اناهید الهه و مظهر آبهاست که پیوسته در نزد ایرانیان مقدس بوده است. یسنه ۶۵ و یشت پنجم درباره او و آبها است و وجود او بنا به این یسنه و یشت، در امر زادن مردمان موثر است(بند۲).» (بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، ص: ۸۱)

او دوشیزه ای است زیبا و نیرومند ، با لباس های فاخر سوار بر چهار اسب باد وباران ،ابر و تگرگ است و با خود برکت و فراوانی و باران را نازل می کند. (همان)

پاسداشت آب رودخانه ها، چاه ها و قنات ها بر عهده اوست و بر کسانی که آب را آلوده می کنند خشم می گیرد و بر آنانی که بر آب فدیه می دهند و از آن مراقبت می کنند؛ پاداش می دهد. این ایزدبانو، الهه باروری است. در اوستا دختران شوی ناکرده به او متوسل می شوند و زنان سترون از او فرزند طلب می کنند وی حامی گوسفندان و چهارپایان نیز هست و چوپانان برای پر شیرشدن گوسفندان خود به این الهه فدیه می دهند.بن مایه داستان گیشه دمرده در واقع همان عروس آبهاست و توسل به ایزدبانوآناهیتا. مظاهر فرهنگی طلب آب از این ایزدبانو هنوز در برخی نقاط کشور اجرا می شود. (مراسم پنجاه بدر در قزوین که در جوار یکی از آب انبارهای بیرون شهر هرساله برگزار می شود) در روستاهای اطراف شهرهایی همچون یزد و کرمان و قزوین تا همین چند دهه گذشته عروسی را به عقد قنات در می آوردند تا در آب قنات شنا کرده و باعث پرآبی قنات گردد.

بنا به اندیشه های مزدیسنان، نطفه های موعود های آخر الزمانی( هوشیدر، هوشیدرماه و سوشیانس) در آب دریاچه کیانسه قرار دارد و در هزاره آخر دوشیزه هایی در آب شنا کرده و از نطفه زردشت باردار می شوند. هاشم رضی گزارش می دهد که در گذشته های نه چندان دور و طی مراسم باشکوهی دختران سیستانی سالی یکبار در آب دریاچه هامون شنا می کردند به این امید که مادرموعود آخرالزمانی باشند.در گیلان ریزش های جوی در طول سال زیاد است و گاه آب فراوان موجب طغیان رودخانه ها می شود و عکس فلات مرکزی ایران بیم خشکسالی کمتر می رود اما با این حال اسطوره های زیادی پیرامون آب در فرهنگ عامه مردم گیلان موجود است. عمده محصول کشاورزی گیلان یعنی برنج به آب فراوان نیاز دارد و همین امر موجب شده تا مردم گیلان نیز برای آب ارزش و احترام زیادی قایل باشند.یکی از بارزترین سمبل های اهمیت آب در گیلان در حوزه زبانی نمود یافته روستاها و شهرهای زیادی با ترکیبات آب و رود نامگذاری شده اند نظیر: رودبنه، رودبار، گوراب سر، رودسر، گوراب زرمیخ و… .

در گیلان آب عنصر مقدسی است و قصه ها و باورهای زیادی از قداست آب در سینه های مردم وجود دارد. برخی چاه ها و رودخانه ها در نزد مردم گیلان نظر کرده هستند و آب آنها شفابخش بیماران است. زنان نازا خود را در آب چشمه ها می شویند تاصاحب اولاد شوند نظیر چشمه چمارسرا که مامن زنان آرزومند بود ( فریدون نوزاد، چمارسرا، گیله وا، شماره ۵۶ ) چهارشنبه خاتون، خاتون آبهاست و در چاه های نذر کرده مسکن دارد و در شب چهارشنبه سوری زنان سترون و دختران دم بخت سحرگاه با آب چاه نذر کرده خود را غسل می دهند و درد دل خود را به چهارشنبه خاتون می گویند. (محمد بشرا، کندوج، شماره ۸)

در فرهنگ عامه گیلان بسیاری از پل های گیلان را زنان و دختران ساخته اند؛ پل خشتی لنگرود -که جز میراث فرهنگی گیلان ثبت شده- در قصه های عوام پیرزنی بانی آن است . این پل هنوز مورد استفاده مردم قرار می گیرد و دو محله معروف و قدیمی لنگرود یعنی راه پشته و فشکالی محله را به هم مرتبط می سازد. پل تاریخی انبوده نیز در روایت اهالی توسط یک خواهر و برادر ساخته شده است. ( کتاب ستوده، ج۲ف ص: ۹)

مردم گیلان نیز مانند سایر نواحی ایران روز سیزده بدر، سبزه خود را به آب می اندازند، برای چاه های مقدس، سکه، پول و نامه فدیه می دهند، بر سر سفره عقد ظرف آب می گذارند، به چاه های نظر کرده متوسل شده و از آب آن برای شفای بیماران می برند، گالش ها شیر گوسفندان خود را به برخی امامزاده هایی که در دل کوه مسکن دارند؛ می پاشند و… .

آب در فرهنگ آنها مهریه زهرا، دختر پیامبر(ص) است. نگارنده شاهد بودم در روستای آب چالکی ، یکی از روستاهای بالای کوه از توابع ملاط لنگرود، چشمه آبی است که اهالی این روستای کوهستانی مخزن آب دهی آن را نمی دانند. پیرزنی ۹۰ ساله در مجاورت چشمه تنها در خانه ای بیغوله زندگی می کند، وقتی از او سئوال کردم آب این چشمه از کجا به اینجا می آید؟ گفت: این آب مهریه خانم فاطمه زهراست و هم اوست که آن را نمی خشکاند، آبِ آن پاکِ پاک است و تهرانیها از اینجا آب می برند.اما آنچه در گیشه دمرده مشاهده می شود؛ رابینو، می نویسد: هنگام ازدواج … عروس و داماد دور چاه می گردند، و عروس سکه ای به نشانه خوشبختی در آن می اندازد. » ( رابینو، ولایت دارالمرز، ص: ۳۲)

پاینده لنگرودی هم به این رسم در کوهستان های گیلان اشاره دارد و می نویسد: پیش از بردن عروس به خانه شوهر « عروس را سه بار، دور تشت پر از آب، که سکه ای در آن هست، می گردانند»

در مراسم عروس بران، بخصوص در غرب گیلان، هنگامی که عروس را به خانه داماد می برند زوج جوان باید قبل از هرکاری به دور چاه آب خانه بگردند و عروس چند سکه به داخل چاه بیندازد و آرزوی خوشبختی نماید. اگر چاه آب نباشد، تشتی را پر آب کرده و بر سر راه عروس و داماد می گذارند و عروس فدیه های خود را به تشت می ریزد. باوری که در منظومه گیشه دمرده اجرا می شود.در باوری دیگر، اگر هنگام بردن عروس به خانه داماد، به رود یا چشمه ای بربخورند، چه قصد عبور از آن را داشته باشند و یا از کنارش بگذرند، یکی از ریش سفیدان روستا که همراه کاروان عروس است خطاب به او می گوید: دخترم! اینک بر سر راه زندگی تازه ای که به سوی آن می روی به رودی جاری رسیده ایم، چقدر از کابین خود را در راه کسی که آب مهریه اوست (حضرت فاطمه) به رود می بخشی؟ نوعروس که از پیش با این آداب و رسوم آشناست، مبلغی از کابین خود را به آب جاری (دختر پیامبر ) می بخشد. در باور مردمان گیل و دیلم، آب مهریه فاطمه زهرا(س) است. (پاینده لنگرودی، آین ها و باورداشت های گیل ودیلم، ۱۳۷۷ ص: ۲۳۵)

در مسیر عروس بران هرچند بار که کاروان عروس به رودخانه، چشمه یا آبشار برسد، این رسم تکرار می شود و مبلغ گفته شده یادداشت و به داماد یا پدر او داده می شود تا ضمیمه عقدنامه گردد.( محمد بشرا، کندوج، شماره ۸)

لازم به توضیح است که پس از اسلام بسیاری از عقاید و آیین های مردمی با اندکی تغییر، رنگ و بوی اسلامی به خود می گیرد به عنوان نمونه الهه آناهیتا- که فرشته و نگهبان آبهاست- جای خود را به فاطمه زهرا، دختر پیامبر می دهد و آب مهریه و کابین زهرا (س) می گردد، بسیاری از آداب و رسوم زنانه که محور اصلی آن الهه آناهیتا بود، با تغییراتی با محوریت فاطمه زهرا انجام می گردد.در منظومه گیشه دمرده وقتی کاروان عروس به پل چوبی می رسد، گویا بزرگ مجلس فراموش می کنند که باید مبلغی از کابین عروس را به آب هدیه دهد و شاید به همین دلیل رودخانه و یا بهتر بگوییم الهه آناهیتا بر آنانی که در راهش نثار نکردند؛ خشمگین شده و تمام جسم و روح عروس را طلب می کند.

در ادامه این منظومه می بینیم وقتی عروس در آب غرق می شود همه آن را خشم آسمان تلقی می کنند زیرا پس از این اتفاق باران شدیدی از آسمان می بارد. ایزد اپم نپات که سمبل کهن تر اناهید است، الهه ای است که در دل ابرها قرار دارد و همچون اَناهید وظیفه اش باران آوری است. ( از گذشته های دور تاکنون آب و هوای گیلان یکی از متغیرترین آب و هواهای جهان است و تغییرات شدید و ناگهانی هوا با همان شکل خاصی که در تابستان دیده می شود در فصل زمستان نیز مشاهده می گردد. این مطلبی است که رابینو نیز بدان اشاره دارد.(نک ص: ۴۸ )

در بسیاری از نقاط ایران، پای عروس را در تشت آبی می شویند و آب آن را در همه جای حیاط خانه می پاشند و عقیده دارند که با این کار برکت خانه زیاد می شود. در این منظومه نیز آب تشتی را که عروس به دور آن گشته در زمین بقعه یا حیاط امامزاده ای که در نزد اهالی مقدس است، می پاشند.یکی از رسومی هم که در گیشه بری دیده می شود این است که هنگام بردن عروس برنج و نقل و پول شاباش می کنند و آب زیر پای عروس می ریزند. ( کتاب گیلان، ص: ۴۴۶)

در برخی نقاط گیلان پیش از ورود عروس به خانه داماد ، مادر داماد با دو قاشق چوبی می رقصد و آنقدر دو قاشق را بهم می زد تا قاشق ها بشکند (روستاهای غرب گیلان) در برخی نقاط نیز قاشق چوبی را به کمر عروس می بندند. ( روستاهای شرق گیلان). وجود عنصر قاشق آن هم از جنس چوب در عروسی، سنتی است مربوط به زنان و با مساله آب و برکت خواهی توام است. نظیر قاشق زنی در مراسم باران خواهی چمچه خاتون که در نقاط مرکزی ایران اجرا می شد. ( قاشق زنی نوجوانان با روی پوشیده به هیات زنان در شب چهارشنبه سوری و پیش از سال نو نیز ریشه در همین اسطوره دارد.)

ساختن عروسک باران خواهی در نقاط مرکزی ایران شابهت زیادی به اسطوره گیشه دمرده دارد و در واقع باقی مانده مراسم های آیینی است که به طبیعت تلقین کنند تا باران ببارد و برکت زیاد شود.در پایان گیشه دمرده نیز برکت از آسمان فرو می ریزد و باران می بارد. البته شیون بارش باران را سوگ آسمان می سراید، حال اگر عکس قضیه را در نظر بگیریم سوگ نیست، برکتی است که از آسمان می بارد، به همین دلیل در منظومه شیون با افتادن عروس در آب هرکسی یار خود را گرفته و بی دغدغه به دنبال زندگی خود می رود. در حقیقت این بار مردم نثار ویژه ای برای الهه آب آوردند و الهه آناهیتا یا همان چهارشنبه خاتون گیلک ها این نثار را پذیرفته و فورا برکت از آسمان نازل شد ه است. در واقع این عروس، گیشه آب است و نباید به حجله دامادی رود که پیشتر خاطرخواه وی بوده است.اما چرا عروسی در پاییز اتفاق می افتد؟ و چرا پیش کش پدر داماد به عروس یک گاو است و عروس باید با آداب خاصی لافند آن (ریسمان گاو) را بدست گیرد. البته در شرق گیلان این مادر داماد است که به عروس گاوی را پیشکش می کند و سند آن در همان مجلس امضا می شود.طبیعی است که عمده جشن های عروسی در جامعه روستایی در فصل پاییز که فصل کشت و کار تمام شده؛ صورت گیرد و گاو در گیلان عمده سرمایه یک روستایی است و به زوج جوان سرمایه اولیه برای شروع یک زندگی داده می شود. اما آیا نیاکان ما که بیش از ما پایبند آیین و سنت های گذشتگان خود بودند؛ تنها پایان فصل کشت را می نگریستند مگر نه اینکه در پایان شهریور، حتی کشت دوم برنج نیز در همه گیلان پایان یافته است؟! در لایه پنهان این تعیین زمان، اسطوره مهر و گاوکشی میترا نهفته است.

ایزدان مهر و ناهید ایزدان پرقدرتی هستند که عقیده به آنها به پیش از زردشت برمی گردد. مهر یا میثَرَه درمیان توده های مردم و طبقات کشاورز نفوذ عمیقی داشت و پس از حمله اسکندر و شکسته شدن ساختار طبقاتی جامعه و خروج تمرکز قدرت از دولت مرکزی به ملوک الطوایفی، این ایزد قدرت بیشتری یافته و از طریق جنگاوران به سرعت به روم می رود و بعدها اشتراکات فرهنگی خود را به دین مسیحیت وام می دهد.مهر ایزدی است هند و ایرانی که مظهر پیمان و دوستی افراد قبیله و روابط آیینی بین آنها بوده است. در این روایت نیز پیمان دوستی و ازدواج نهاده شده و در یک آیین مهرورزی مراسم هم پیمانی برگزار می شود.همچنین، ایزد مهر ایزد کشاورزان است. مهر در اوستا با صفت دارنده چراگاه های فراخ توصیف شده است. آتشکده معروف «آذربرزین مهر» که سومین آتشکده در دوره ساسانیان بود؛ در طبقه بندی اجتماع متعلق به سومین طبقه اجتماعی یعنی کشاورزان و تولیدکنندگان بود. همین نکته اهمیت ایزد مهر برای طبقه کشاورزان را نشان می دهد. (بهار، پژوهشی در اساطیر ایران،ص: ۱۱۶)

پس از قدرت گرفتن مهر، یشتی در اوستا به نام او سروده می شود. در حالی که در گاهان- که از سروده های مسلم زردشت است- مهر قدرت چندانی ندارد اگر وظایف ایزد مهر در مهر یشت را بررسی کنیم می بینیم، جز، وظایف جنگاوری و شهریاری، عمده خویشکاری مهر متعلق به طبقه تولید کننده جامعه است. در مهر یشت ، مهر ایزدی است حامی جهان نباتی – حیوانی، ایزد حامی کشاورزان با چراگاه های فراخ ، وی اسبان تیزرو می بخشد، به سرزمین های ایران و خان و مان مردم آرامش می دهد، او نگران سرزمین هایی است که دارای گله و ستورند، او گله می بخشد، خانه و زن برازنده می بخشد، آبها را می افزاید، باران می باراند، و گیاهان را می رویاند، گله و رمه می دهد، فرزند می بخشد، زندگی سعادتمند و نعمت می بخشد، گاوها او را به یاری می خوانند، به اسب ها یاری می دهد و… .

همه موارد ذکر شده خواسته طبقه متوسط و تولید کننده جامعه است و هنوز هم یک کشاورز به درگاه خدا دعا می کند که کشتزارش از آسیب در امان بماند برکت و نعمت بجارش افزون گردد.در جامعه طبقاتی آن عصر، آتشکده و جایگاه عبادت نیز طبقاتی بود و آتشکده مخصوص طبقه پایین جامعه و کشاورزان، آتشکده آذر برزین مهر یا آذر مهر بلند سود بود. یعنی محل نیایش ایزد مهر. در دوره اشکانی مهر چنان قدرتی می یابد که در مرکز قدرت خدایان قرار می گیرد.در اسطوره های مهری، ایزد مهر گاوی را قربانی می کند تا از خون آن حیات نباتی و جانوری فزونی یابد. هنوز در معابد مهری تصویر مهر دیده می شود که گاوی را قربانی می کند، گاوی را می کشد و خونش را به زمین می ریزد و از خون آن برکت و فراوانی ارزانی مردم می گردد. این جنگ و جدال در ماه مهر اتفاق می افتاد. هر دو سمبل گاو و مهر( پاییز) و مهمتر از همه برکت بخشی در این افسانه محلی دیده می شود.پیشکش خانواده داماد به عروس «گاو» است. گاو نخستین در اساطیر، سمبل پنجمین نبرد کیهانی با اهریمن است که سرشتی گیاهی دارد و زمانی که در نبرد با اهریمن می میرد، از اندام های فروافتاده او ۵۵ نوع غله و دوازده نوع گیاه درمانی از زمین می روید. (بندهش، ص:۷۰) علاوه بر سودرسانی گاو برای شخم مزارع برنج، این سمبل هم در جامعه روستایی و کشاورز گیلان قابل تامل است.آیین مهری، آیین پرقدرتی در جامعه کشاورز گیلان و مازندران بوده و «مرکز مهرپرستان از شمال به سمت شمال غرب و غرب کشورایران بوده است» (گردونه مهر بختورتاش، ص:۷۳) در گیلان و مازندران نشانه های فراوانی از مهر آیینی یافت شده از جمله نشان چلیپای مهر که در سفالینه های گورها و وسایل تزیینی دیده می شود و همین نشان مهری در دست بافته های زنان گیلان بخصوص مناطق کوهستانی دیلمان و تالش نمود می یابد.

همراهی دو ایزد مهر و ناهید هم قابل تامل است ناهید نیز بنا به آبان یشت اوستا، وظیفه برکت بخشی و افزونی نعمت دارد. اگر مهر عهد و وظیفه دینی باشد، در پایان گیشه دمرده مردم روستا به وظیفه دینی خود عمل کردند و به اناهیتا فدیه داده اند زیرا مهر فرزند ناهید است. در مهر یشت اوستا، مهر نگهبان پیمان است و پیمان شکنان را کیفر می دهد.نامگذاری ماه های سال در فارسی به پیش از اسلام برمی گردد و هر ماه به نام یکی از ایزدان و امشاسپندان نامگذاری شده است. ماه آبان نام ایزدی است که همچون اناهید الهه آبهاست « آبان مینوی مطهر کننده زمین و تخمه آبهاست» در پایان مهرماه اناهیتا در ماه آبان ظهور می کند ، آبان، ماه ریزش باران است ماه برکت و نعمت زیرا « اناهید پدر و مادر آبهاست» (بهار، ص: ۷۳)

اما یک نکته باقی می ماند، تقویم گیلکی با تقویم شمسی متفاوت است. اگر شیون می گوید که این افسانه محلی در پاییز اتفاق افتاده معلوم نیست که منظور پاییز شمسی است یا اردیبهشت دیلمی؟!

«آغاز نوروز دیلمی با نوروز خورشیدی، تقریبا چهار ماه و نیم باهم اختلاف دارد. اما نام ماههای دیلمی با نام ماههای خورشیدی، صرف نظر از چگونگی زمان به ترتیب هماهنگ است.» ( پاینده لنگرودی، آیین ها وباورداشت های گیل و دیلم،ص: ۱۴۲) در گاهشماری دیلمی، فروردین ماه از نیمه مرداد تا نیمه شهریور است (نوروزما) و اردیبهشت شمسی، از ۱۵ شهریور تا ۱۵ مهر(کورچ ما) از ۱۵ مهر تا ۱۵ آبان ماه، خرداد (اریه ما) از ۱۵ آبان تا ۱۵ آذر تیرماه(تیرما). (همان، ص: ۱۴۳) در این مقابله نیز ردپای مهر و ناهید یافت می شود یعنی اگر جشن عروسی در تقویم گیلکی در بهار بوده و از بین شهریور و مهر، ماه اردیبهشت شمسی است که اردیبهشت نیز ماه نیسان و ماه ناهید الهه آبهاست و در همین ماه هم باران زیادی می بارد و در دو ماه بعدی نیز اریه ما و تیرما، باز دو الهه خرداد و الهه تیشتر را داریم که وظیفه دومی باران آوری است و وظیفه اولی، رویش گیاهان( خرداد الهه نباتی است و تیشتر یا ستاره تیر همان است که در کتاب بندهش، از متون پهلوی میانه، با اپوش دیو خشکی می جنگد تا باران ببارد)

سومین ماه شمسی یا خرداد، مقارن با برج ثور است(دهمین ماه دیلمی) ثور یعنی گاو نر که با آفرینش نخستین گاو که پنجمین خلقت هرمزد مرتبط است «از شانزدهم دیه ما که روز خردادت از ماه خردادت است، به نوشته قدما- از آن جمله بیرونی و کوشیار گیلانی- در قدیم جشنی به نام «کاکیل» یا »گاگئل» می گرفتند.« کاکیل یا گاوگیل به معنی شب و روز شانزدهم دی ماه است و اصل این جشن منسوب به فریدون پادشاه افسانه ای ایران است. در شانزدهم دی فروردین بر گاوی سورا ش و این شبی است که گاه کشنده اراده [عراده] ماه ظهور نمود، و این گاوی است نورانی که شاخ هایش از زر و بقیه بدنش از سیم است و ساعتی آشکار می شود و ناپدید می گردد، هرکس در ساعت ظهورش به او بنگرد دعایش مستجاب خواهد شد و گویند در این شب به کوه بزرگ صورت گاوی پدیدار می شود و اگر محصول آن سال خوب باشد، دوباره نعره بر اورد و اگر خشک سالی باشد یک بار فریاد کند.» ( هاشم رضی، گاهشماری و جشن های ایران باستان، تهران: بهجت، ۱۳۸۰) ( نقل از مسعود پورهادی، دانشنامه فرهنگ و تمدن گیلان، رشت، ایلیا، ۱۳۸۵،ص:۵۰) در پایان هزاره جهان در اندیشه زردشتی نیز، سوشیانس یا موعود آخرالزمانی، همچون مهر گاوی را قربانی می کند.

پس اگر عروسی در اردیبهشت باشد یا مهر فرقی نمی کند. اردیبهشت ماه ناهید و زمان ریزش باران است و مهر نیز آغاز انقلاب پاییزی و باز هم زمان ریزش باران است.حوزه نفوذ این فرهنگ یعنی عروس آب به قدری وسیع است که واژه گیشه و مشتقات آن در نام بسیاری از آبادیهای ایران نیز دیده می شود و عنصر آب و آبادان نیز در لایه پنهان این روستاها دیده می شود. نظیر: گیش: شهری از توابع ماوراءالنهر، گیش آب دهی در جیرفت، گیشا در بندرعباس، ( در منطقه ای جلگه ای و با نخلستان فراوان) گیشان در بندرعباس که چشمه ای در آن واقع است، گیشو و گیشی دو دهی در دامنه کوه که هرکدام با یک چشمه مشروب می شود در شهرستان لار ، گیشک در جیرفت، گیش چاه در جیرفت که آب آن از یک چاه تامین می شود، گیشین در کرمان که آب آن از یک قنات تامین می شود، (نک لغتنامه دهخدا).

شیون در پایان منظومه به گیشه دمرده هایی دیگری اشاره می کند و می گوید: خدا می داند چند گیشه در رودخانه های گیلان غرق شده اند و کسی از آنها خبر ندارد.دیگر گیشه های گیلان که نگارنده اسناد مکتوب آن را مشاهده نمودم و شیون به آن اشاره ای نکرده است؛ بدین قرار است:گیشه دره از ییلاقات ماسوله، (رابینو،ص: ۲۲۲) گیشه دمرده رودخانه و دهی در بخش موازی ( در راه خمام به انزلی در ۱۵ کیلومتری غازیان) (همان؟) (رابینو،ص: ۲۶۰) گیشا کجان در لاهیجان (که زمینهایش از نهر پل رود سیراب می شود)، گیشی در سراوان و گیشه دمرده خال در لنگرود. « گشت مورده خال= گیشه دمورده خال= آبگیر و رودخانه کوچکی که عروس در آن غرق شد( محله ای در لنگرود، در حوالی بیمارستان امینی لنگرودی که اکنون بنا سازی شده است) (پاینده لنگرودی، ص: ۵۱۶)

اگر روایت های محلی از پیران سالخورده در سراسر گیلان ( و کشورهایی که تحت تاثیر تمدن سومریان قرار گرفتند) جمع آوری شود، ردپای گیشه های زیادی را می توان پیدا کرد که به کابین رودخانه درآمدند.این افسانه محلی یادآور «دختر نیل» در اسطوره های مصر است. مصریان هرساله برای پرآب شدن رودخانه بزرگ نیل، دختری را قربانی آب می کردند و دختری را طبق آیینی خاص در آب نیل می انداختند.

- مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران. تهران: آگه، چاپ پنجم، ۱۳۸۴٫

- فرنبغ دادگی، بندهش. گزارنده: مهرداد بهار، تهران: توس، چاپ سوم، ۱۳۸۵٫

- مهرداد بهار، ورزش باستانی ایران و ریشه های تاریخی آن.( دریافت از پایگاه پایگاه نور، پرتال جامع نشریات علوم انسانی).

- اوستا، تصحیح و تعلیق، ابراهیم پورداوود، نشر اساطیر.

- محمود پاینده لنگرودی، فرهنگ گیل و دیلم، فارسی به گیلکی، موسسه انتشارات امیر کبیر، تهران: ۱۳۷۵٫

- محمود پاینده لنگرودی، آیین ها و باورداشت های گیل و دیلم، تهران:پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ دوم: ۱۳۷۷(چاپ اول: ۱۳۵۵)

- ه . ل . رابینو، گیلان ولایت دارالمرز ایران، ترجمه جعفر خمامی زاده، رشت: طاعتی، چاپ سوم: ۱۳۶۶

- دکتر منوچهر ستوده، از آستارا تا اِستارباد، جلد ۱ و۲ (آثار و بناهای تاریخی گیلان)، تهران: آگه، چاپ دوم: ۱۳۷۴٫

- ابراهیم فخرایی، گیلان در قلمرو شعر و ادب، رشت: انتشارات طاعتی، چاپ دوم: ۱۳۷۷٫

- مسعود پورهادی، دانشنامه فرهنگ و تمدن گیلان، رشت، ایلیا، ۱۳۸۵،ص:۵۰)

- لغتنامه دهخدا

- فریدون نوزاد، قصه کوی و برزن ما (چمارسرا)،گیله وا، ماهنامه فرهنگی، هنری، پژوهشی، سال هشتم، اسفند ۷۸، فروردین ۷۶ شماره ۵۶٫

- آب در فرهنگ مردم گیلان، محمد بشرا، کندوج، شماره ۸، زمستان ۱۳۸۷ و بهار ۱۳۸۸٫

- تیمور گورگین، نقد و بررسی محورهای افقی و عمودی صورخیال در منظومه گیشه دمرده، گیله وا، شماره ۶۷، سال یازدهم، مرداد- شهریور۱۳۸۱٫

- نصرت اله بختورتاش، گردونه خورشید یا گردونه مهر، نشریه تاریخ ما( بررسی های تاریخی) شماره ۳ سال هفتم ( دریافت از پرتال جامع علوم انسانی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) سیمین بهبهانی درگذشت

 



آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: